سفارش تبلیغ
صبا ویژن

*خودمونی*

من پذیرفتم گناه خویش را * پند های عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است * این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم * با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتن من شاد باش * از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنها تر از ما می روی * آرزو دارم یه روز عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را * تلخی برخورد های سرد را

می رسد روزی که بی من لحظه ها را سر کنی

می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی

می رسد روزی که شبها در کنار عکس من

نامه های کهنه ام را موبه مو از بر کنی ! ! !


چهارشنبه 90/8/25 | 3:13 عصر | ماه پیشونی | نظر

دستهای من ز دستهای تو،قدر عمق خاک و سقف آسمان جداست

همچو من که روی خاک ها تپیده ام،یا که سقف آسمان که خانه ی خداست

من تمام زندگی و عشق را،در نگاه تو خلاصه کرده ام       

اینکه تو مفصلاً به روی عشق،خط ممتدی کشیده ای سزاست؟؟؟

یک گلایه می کنم ولی گمان مبر،مهربانِ مهربانِ من،نصیحت است

از شرابِ پاکِ عشق،خوردنش درست،کاسه ی شراب را شکستنش خطاست

حرفهای سَرسَری و اشک های زورکی،سردی نگاهو،خنده های زیرکی

یک نگه به من و دیگری به سوی غیر،این مرام خسروان بی وفاست

من بدون تو پر از صدای گریه ام،گلایه ام،بدان . . .

این تضاد حرفهای کهنه است،اینکه دستِ تک همیشه بی صداست

عمر من به ناز و نعمتی گذشت،ولی سوال:لیلی ات،رقیب من،گدا نبود؟؟؟

قصه ی رکوع را شنیده ای نگین من؟آن نگین پادشه که قسمت گداست؟؟؟

قصه ی نگاه تو و عشق من،یاد داری از کجا شروع شد؟

مبداء من و تو مشترک نبود،آنچنان که مقصد من از مسیر تو جداست . . .

 

 

این شعرو دوست عزیزم شایلی نوشته،خوشحال میشم نظرتونو در مورد شعرش بگین...


یکشنبه 90/8/15 | 8:50 عصر | ماه پیشونی | نظر

لینک دوستان