*خودمونی* |
اى آنکه از تمام غزلهاى من سرى ! حسین دلجوئی یکشنبه 92/2/29 | 10:22 عصر | ماه پیشونی | نظر
ضربه خوردیم وشکستیم و نگفتیم چرا؟! یکشنبه 92/2/29 | 10:5 عصر | ماه پیشونی | نظر
اندازه ی صد سال نوری از دلت دورم یکشنبه 92/2/29 | 10:10 صبح | ماه پیشونی | نظر
شانه هایت را بیاور شانه کم آورده ام یک بغل دلواپسی یک سینه غم آورده ام خسته و در مانده ام می جویمت در فالها با توام ! باور نداری قهوه هم آورده ام این غبار راه را از شانه هایم پاک کن عشق را از جاده ی پرپیچ وخم آورده ام آرزوی روزهای دور احساس منی حکم کن هر جور خواهی متهم آورده ام بی تومی لرزد دلم آرامشم از من مگیر این دل ویرانه را از شهر بم آورده ام بی تو گاهی فکرهای ظاهرا بد می کنم حرف آخر را بگویم بی تو کم آورده ام
حسین علی دلجوئی چهارشنبه 92/2/25 | 9:48 عصر | ماه پیشونی | نظر
سرت که درد نمی آید از سوالاتم؟ مرا ببخش که اینقدر بی مبالاتم... چظور این همه جریان گرفته ای در من؟ و مو به موی تو جاریست در خیالاتم؟ چقدر مانده به وقتی که مال هم بشویم؟ درست از آب در آیند احتمالاتم...
+دوری کن از کسی که تورا غرق درد دید اما به خنده گفت که بیمار نیستی!!! یکشنبه 92/2/15 | 7:5 عصر | ماه پیشونی | نظر
بگذار بگویند مغرور است...سرداست! مدتهاست که درختچه بی تفاوتی هایم را روی طاقچه عادت جاگذاشته ام! واز دور نگاهم به دست زمانه ایست که این گیاه چند ساله راسبزتر می کند... بگذار هرچه می خواهند بگویند... جای من همینجاست... کنار درختچه بی تفاوتی ها... دوشنبه 92/2/9 | 11:46 صبح | ماه پیشونی | نظر
به بهشت نمی روم اگــــــــــــر... مادرم آنجا نباشد! حسین پناهی دوشنبه 92/2/9 | 11:39 صبح | ماه پیشونی | نظر
یه مادر میتونه 10 تا فرزند رو نگه داره... اما 10 تا فرزند نمیتونن یه مادر و نگه دارن... سلامتی همه مادرا... روزتون پیشاپیش مبارک...
دوشنبه 92/2/9 | 11:37 صبح | ماه پیشونی | نظر
|