*خودمونی* |
چند روزی است دوباره بر زندگی ام سایه گستردانده ای... دوباره فکر کردن به تو سرلوحه برنامه هایم شده... چه ساده مرا کنار گذاشتی و من چه سخت هنوزم نمی توانم رفتنت را باور کنم... کاش می توانستی حضورم را کنارت بپذیری... من چیز زیادی از تو نمی خواستم... تنها خواسته ام این بود که اجازه دهی هر روز اسارت را در بند چشمانت آغاز کنم... رهایی نیز بی تو معنا ندارد...!!! جمعه 90/10/30 | 4:58 عصر | ماه پیشونی | نظر
|