*خودمونی* |
آرزویم بزرگ بودند... آنقدر بزرگ که در دستانم نمی گنجید... برای رسیدن به تو کوچکشان کردم...آنقدر کوچک که در آخرین لحظه آنها را دودستی گرفتم و برایت آوردم! آنقدر کوچک که تمام روز نگران بودم از میان دستانم بیفتد و گم شود... آنقدر کوچک که آنها را ندیدی و زیر پایت له شدند...!!! پنج شنبه 91/4/1 | 5:16 عصر | ماه پیشونی | نظر
|