اى آنکه از تمام غزلهاى من سرى !
من دل به تو سپردم و تو دل به دیگرى
آخر چگونه از تو بگویم؟ دراین مجال
وقتى از آتش غزلم شعلهورترى ...
من عاقبت در آبى چشم تو مىپرم
حتّى نمانده باشد اگر هم مرا،پرى
آهسته مىروى و به من پشت مىکنى
باور نمىکنم که دلم را نمىبرى
خود را چقدر خسته و آواره مىکنى
خود را چقدر میزنى اى دل به هردرى ؟!
دل مىسپارم اى همه آبى به چشم تو ...
حتّى اگرکه دل بسپارى به دیگرى
حسین دلجوئی