*خودمونی* |
قهوه را خورد و فنجان را شکست چای را نوشید و لیوان را شکست عاشقش بودم، دل من را شکست او نمک خورد و نمکدان را شکست حال، او هست لایق آنچه که هست لایق بودن با آدمهای پست من هم مست از می و سیگار به دست زیر سیگاریم کجاست ؟ یادم آمد ، لعنتی آن را شکست ! پر زخاکستر شده این قاب عکس راستی عکسمان را یادت هست؟! این به دست من یکی خواهد شکست!
پنج شنبه 92/3/23 | 9:0 عصر | ماه پیشونی | نظر
|